ثبت
صنم دولتشاهی متولد 1356 در تهران،دارای مدرک مترجمی زبان انگلیسی و فوق لیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه آزاد، او سابقه پنج سال تدریس زبان و همچنین سردبیر اجرایی "کاپوچینو" و مسئول بخش انگلیسی "سایت زنان" را در پرونده دارد. بعد از مهاجرت به آمریکا وی به علت عدم اجازه کار مشغول به تحصیل در رشته "مطالعات زنان" شد. وی کار خود را با نوشتن در وبلاگ "خورشید خانوم" آغاز نمود [سال 2001]. صنم دولتشاهی در مصاحبه ای با "Face Off" وضعیت تاهل اش را چنین عنوان می کند: شلم شوربا
داستان نوشتن از مسائل خصوصی زنان در وبلاگ:
بحث و نوشتن درباره مسائل شخصی زنان به اسم "دفاع از حقوق زن" تنها دلیلی بود برای نوشتن درباره نیازهای جنسی و برملا کردن مسائل درونی و اندرونی[به قول خودش].اولین تجربه نوشتن و سردرگمی از اینکه چه بنویسد همراه بود با توصیه ی از ناحیه یک دوست:
وقتی که ازدواج کردم باز هم محتاط تر شدم، چونکه ديگه نوشتههام فقط به خودم ارتباط پيدا نمیکرد با اينکه آقای همسر هيچوقت هيچ نظری در موردنوشتن يا ننوشتن من از مسائل خصوصی نمیداد و هميشه میگفت ملاحظهاش رونکنم و هر جور که دوست دارم بنويسم!
ازدواج وبلاگی صنم دولتشاهی با آقای همسر...!!!
درسته،من با آقای همسر از طريق وبلاگ آشنا شدم. ظاهرا آقای همسر از طريق يکی از فاميل هاشون با وبلاگ من آشنا شده بود و مدت يک سال هم وبلاگ من رومیخوند. در طول اين يک سال به من يک بار ايميل زده بود که درباره يکی از یاداشتهام يه نظری بده. زمستان سال ۸۱ آقای همسر اومد ايران که شايد با يکی از آشناهاشون ازدواج کنه که البته اين اتفاق نيفتاد!!!
همون موقعها قرار بود که مراسم وبلاگهای برتر ماهنامه دنيای کامپيوتر وارتباطات برگزار بشه که من هم يکی از کانديداهای منتخب هيات داوران بودم. ظاهرا آقای همسر خبر جلسه رو تو سايت"ايران امروز"میخونه و می یاد به محل جلسه که شاید منو ببينه و خب وقتی وارد جلسه شدم بطور خیلی اتفاقی رفتم دو تا صندلي اونورتر آقای همسرنشستم، بدون اينکه اصلا هم ديگه رو بشناسيم. البته آخر جلسه من روشناخت و با هم حرف زديم و اون ديدار جرقه آشنايی من و اون شد و البته واضحه که اون موقع هيچکدوم فکر نمیکرديم که ممکنه يه روزی گوشامون دراز بشه و باهم ازدواج کنيم!
برای همين نمیدونم اين اصطلاح ازدواج وبلاگی تا چه حد درست باشه. در مورد من، بله، وبلاگ باعث شد که ماهمدیگه رو برای بار اول بشناسيم. ولی ادامه آشنايیها شخصی بود و به وبلاگ ربطی نداشت، امکان داشت ما مثلا تو يک مهمونی با هم آشنامیشدیم.
کمبودهای بی شرمانه صنم دولتشاهی گزارشگر بی بی سی: صنم دولتشاهی خبرنگار شبکه تلویزیونی بی بی سی فارسی در وبلاگ خود بخشی از دلتنگی ها و مشکلات خود به عنوان خبرنگار بی بی سی را عنوان کرد: وضع مالی ام خوب نیست و آخر ماه ها پول کم میارم. خونه ام گرونه و بالاتر از توان مالی من هستش، واسه همین اینطوری شده. هیچوقت فکر نمی کردم تو زندگی برام پول اینقدر مهم باشه. حالا می فهمم فقط موضوع پول داشتنه که برام مهم نیست.چون کلا از اون آدمای از خود حرف بزن هستم.
«همونقدر که در مورد تنهایی و مریضی و کمبود سکس و افسردگی و گشنگی و ... حرف می زنم در مورد بی پولی هم هی حرف می زنم. بعد فکر کنم دور و وری هام رو نگران خودم کردم،فکر می کنن گدایی چیزی هستم یا خیلی وضع بدی دارم.»
دل نگرانی های صنم دولتشاهی برای حسین درخشان[وبلاگ نویس]!
رابطه صنم دولتشاهی با حسین درخشان از خواندن ستون اینترنت در روزنامه "جامعه" شروع می شود و بعد از آن ایمیل هایی که بین این دو رد وبدل می شد.
صنم دولتشاهی به واسطه عدم آشنایی با فضایی اینترنت به طور مرتب با حسین درخشان در تماس بود،تا اینکه حسین درخشان به کانادا مهاجرت می کند،حسین درخشان از صنم دولتشاهی می خواهد تا او را در وب سایت "گویا" دنبال کند؛ بعدها صنم دولتشاهی از وی دستور کار راه اندازی یک وبلاگ را درخواست می کند و به این صورت بود که صنم دولتشاهی برای اولین بار با فضای وبلاگ آشنا می شود.
در حالیکه صنم دولتشاهی و دیگر وبلاگ نویسان در سال 2008 خبری در مورد وضعیت حسین درخشان ندارند و خود سر درگم از اینکه آیا وی واقعا دستگیری شده یا نشده،در وبلاگ شخصی خود "خورشید خانوم" این چنین می نویسد: «من از دو تا آدم مختلف تو ایران شنیدم که حسین دست مرتضویه[قاضی مرتضوی] و عشرت آباد هم هست. البته خب مثل خیلی شایعه های دیگه می تونه این هم شایعه باشه. ولی من یه بار شنیدمش توی وبلاگم هم نوشتم بهم گفتن پاکش کن من هم برداشتمش، ولی حالا دوباره شنیدم از یه آدم دیگه و برای همین گفتم بنویسمش به عنوان یه احتمال.»
صنم دولتشاهی در بخش دیگری از مصاحبه خود می گوید: «تو وبلاگم درباره همه چی مینویسم، اما بیشتر از همه حقوق زنان و فمینیسم، رفیقبازی برام از همه مهمتره تو وبلاگم».
یک زمانی سردبیر اولین مجله الکترونیکی فارسی زبان ایران "کاپوچینو" بودم. فعال جنبش زنان ایران هستم. آخرای درسم هستم در آمریکا. دو تا فوق لیسانس دارم میخونم. یکیاش مطالعات زنانه و یکیاش خبرنگاری،درباره نقش فناوریهای ارتباطی در جنبشهای اجتماعی "خصوصا جنبش زنان ایران" تحقیق میکنم.دو روز در هفته سردبیر سایت رادیو زمانه [حامی همجنسگرایان] هستم.
نظر صنم دولتشاهی درباره فضای کنونی وبلاگستان:
صنم دولتشاهی:تعداد وبلاگهای تخصصی به درد بخور خیلی زیاد شده که عالی است. از نظر سیاسی هنوز هیچ تغییری نکردیم و هنوز حجم مزخرفی که تولید میشه بیشتر از حجم بحث مفید سیاسی است. راحتتر میشه در مورد مسائل جنسی و حریم "خصوصی" حرف زد و به اندازه سابق به زنها توهین و حمله نمیشه بابت اینطور نوشتن. زنهای بیشتری راحت از این حریم خصوصی و مسائل جنسی مینویسن. (اما البته هنوز هم راه زیادی داریم تا سکسیسم رو از فضای وب فارسی زبان حذف کنیم. نمونهاش هم بالاترین!)
هنوزم ملت از طریق وبلاگ با همدیگر دوست میشن و سرمایه اجتماعیاشون رو افزایش میدن. وبلاگهای افراد مذهبی و یا همفکر با حکومت و جناحهای راست سیاسی زیاد و زیادتر میشن که به نظر من این مساله فوقالعاده عالی است و به تنوع نوشتههای وبلاگها اضافه میکنه و کمک میکنه صداهای جدید و نگاههای تازه مطرح شن. بازیهای وبلاگی روز به روز لوستر میشن و …
صنم دولتشاهی یک سلبریتی [Celeberty] خوشگل ایرانی!!!
حسین درخشان، دوست پسر صنم دولتشاهی عکس او را با عنوان سلبریتی در فتووبلاگش منتشر می کند.
صنم دولتشاهی: نمیدونم واقعا چه جوری در مورد اين مساله توضيح بدم که خودش جنجال اضافه درست نکنه!!!! حسين اون عکس رو با اجازه خودم گذاشت تو فتوبلاگش گذاشت. من ديگه از ايران خارج شده بودم و ترسی نداشتم از اينکه عکسی از من منتشر بشه و اتفاقا چون اين عکس خيلی شبيه خودم بود و فقط کمی چشمهام چپ و چوله افتاده بود قبول کردم. اما در انتخاب تيتر حسين که میخواست بگه من يه شخصيت تقريبا مشهور ايرانی هستم هيچ نقشی نداشتم./تمام
سلام خانم دلتشاهی من یک پسر ایرانی هستم که علاقه شدید به شما دارم امکان ارتباط گفتاری باشما دارم ********
پاسخ
جناب عرفان محمدی، فکر کنم اینجا رو احیانا با جای دیگری اشتباه گرفت؛ ما امکان ارتباط با نامبرده را نداریم ....!
سلام خانم دولتشاهی من خیلی به شما علاقمندم کاش میشد از نزدیک شما زو زیارت کنم من با دیدن شماذ قوت می گیرم
قوت،امید .... عجب!